جوان آنلاین: داستان میهمان نوازی ایرانیان یک واقعیت ملموس فرهنگی است که مسافران و مهاجران زیادی در اعصار مختلف تاریخ آن را تجربه و در کتاب خاطرات یا سفرنامههای خود ثبت کردهاند. از ابن حوقل عرب که در قرن چهارم به ایران آمد و در سفرنامهاش از میهمان نوازی ایرانیان تعریف کرد تا یاقوت حموی و ابن بطوطه در قرن شش و هفت هجری قمری و نیز همینطور سفرنامهنویسان غربی که در دوره صفویه تا قاجار به ایران سفر کردهاند به عیان از میهمان نوازی ایرانیان نوشتهاند، اما یکی از صفحات درخشان تاریخ میهمان نوازی ایرانیان، زمان مهاجرت گسترده آوارگان لهستانی در جریان جنگ جهانی دوم به ایران رقم خورد. اما اینکه این مهاجرت در چه زمانه و شرایطی و چگونه صورت گرفت و اینکه تبعات این مهاجرت برای لهستانیها و ایرانیها چه بود و چه حوادثی را رقم زد را در مقال زیر مورد بررسی قرار دادهایم. امید آنکه تاریخپژوهان ایران معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
لهستان در جنگ جهانی دوم
نزدیک به دو دهه بعد از جنگ جهانی اول و در سال ۱۹۳۹. م (۱۳۱۸. ش)، دولتهای شوروی و آلمان هیتلری، پیمانی محرمانه را میان خود به نام «مولوتوف - روبین» امضا کردند و براساس آن قرارداد، کشور لهستان میان آنها تقسیم شد! کشور لهستان که در آن زمان به دلیل تبعات جنگ جهانی اول نتوانسته بود خود را بازسازی کند و در شرایط ضعف شدید سیاسی و اقتصادی قرار داشت، قادر نبود مقابل این توافق و اشغال کشورش به وسیله دو قدرت شوروی و آلمان هیتلری بایستد. به این شکل بخش شرقی لهستان به اشغال دولت کمونیستی شوروی و بخش غربی آن به اشغال آلمان درآمد، اما در بخش شرقی لهستان که به اشغال کمونیستهای شوروی درآمده بود، کمکم حرکتهایی برای مقابله با اشغالگران آغاز شد؛ اتفاقی که موجب عکسالعمل شدید ارتش شوروی شد. این عکسالعمل به کشتار هزاران لهستانی و اسارات و تبعید نزدیک به یک میلیون نفر از آنها به اردوگاههای کار اجباری در سیبری منجر شد. وضعیت اسفبار لهستانیهای تبعید شده به سیبری که بخش زیادی از آنها را زنان و کودکان تشکیل میدادند، ادامه داشت تا اینکه دو سال بعد و در ژوئن ۱۹۴۱. م (۱۳۲۰. ش)، هیتلر با نقض پیمان خود با استالین به بخش شرقی لهستان که در اشغال شوروی بود، حمله کرد! (۱) در آن شرایط، خلیج فارس به یکی از مهمترین مناطق استراتژیک تبدیل شد. آلمانیها قصد داشتند به منابع غنی قفقاز دست پیدا کنند. اگر ماشین جنگی آلمان علاوه بر تأمین نیازهایی از قبیل آذوقه و سوخت میتوانست رقبای استعمارگر اروپایی خود را شکست دهد، بر بینالنهرین و سپس خلیجفارس مسلط میشد و با تسلط بر نفت منطقه غرب آسیا عملاً پیروز رسمی جنگ با متفقین میشد. به همین دلیل چرچیل به خوبی آگاه بود در صورت شکست روسیه، احتمالاً نتیجه نهایی آن به سود آلمان پایان خواهد پذیرفت. از طرف دیگر، انگلیس توان ایجاد جبهه جدیدی علیه آلمان در اروپا را نداشت. بنابراین تنها یک راه وجود داشت و آن تقویت ارتش سرخ شوروی در مقابل آلمانها بود، اما شوروی برای جنگ، به سوخت، آلومینیوم، آذوقه، ادوات نظامی و... نیاز شدیدی داشت.
برای انتقال این کمکها به شوروی به راه ارتباطی مؤثری احتیاج بود. انگلیس و امریکا بعد از بررسی مسیرهای گوناگون در نهایت به این نتیجه رسیدند که بهترین راه رساندن آذوقه، مواد خام و اسلحه به کشور شوروی، از طریق شاهراههای دریایی اقیانوس به خلیج فارس و سپس با استفاده از راهآهن سراسری ایران و مسیرهای شوسه آن به مرزهای وسیع شوروی در شمال ایران است، تصمیمی که منجر به اشغال ایران شد. از طرف دیگر استالین هم برای مقابله با ارتش نازی آلمان مجبور شد دست دوستی به طرف لهستانیها دراز کند تا از آنها به عنوان سرباز برای جنگ با آلمان استفاده نماید. البته برای نشان دادن صداقتش نیز قبول کرد با کمک امریکا و انگلیس، اسرا و تبعیدیهای لهستانی را به کشورهای تحت سلطه انگلستان بفرستد. (۲)
ورود آوارگان رنج دیده و بیمار لهستانی به ایران
اسرا و تبعیدیهای لهستانی در دوران نزدیک به سه سالی که در سیبری و در اردوگاههای کار اجباری زندگی کرده بودند، به دلیل نبود بهداشت و نداشتن غذای مناسب و کافی، سرمای کشنده سیبری و کارهای سخت و طاقت فرسا، بسیار ضعیف و به امراض گوناگونی، چون وبا، تیفوئید و بیماریهای پوستی مبتلا شده بودند. طبق توافق شوروی و انگلستان قرار میشود مردان لهستانی که توانایی جنگیدن با قوای متحدین را داشتند، توسط انگلیس به جبهههای جنگ در اروپا منتقل شوند و زنان و کودکان، سالخوردگان و افراد بیمار لهستانی، از طریق ایران به کشورهای مختلف از جمله هندوستان، استرالیا، زلاندنو و تعدادی از کشورهای آفریقایی منتقل شوند. البته طبق همان قرارداد، مقرر شد تا فراهم آمدن شرایط انتقال آوارگان لهستانی به کشورهای مختلف، بخشی از آن آوارگان مدتی را در ایران زندگی کنند.
در آن زمان قوای متفقین (انگلیس، شوروی و امریکا) با نقض بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم، ایران را به اشغال خود درآورده بودند. رضاخان به وسیله انگلیسیها و به بهانه همراهی با سیاستهای دولت آلمان از سلطنت خلع شده بود و به جایش محمدرضای جوان را پادشاه کرده بودند. به هرحال با اعلام متفقین به دولت ایران مبنی بر ورود آوارگان لهستانی از طریق مرزهای شمالی، دولت ایران با این امر مخالفت کرد، اما به دلیل در اشغال بودن کشور و سلطه متفقین بر آن این عدم موافقت راه به جایی نبرد و ورود آوارگان لهستانی از دو طریق راهآهن و کشتی، از مرز خاکی در خراسان شمالی و مرز آبی (دریای خزر) به بندر انزلی در فروردین ۱۳۲۱. ش آغاز شد. (۳)
وضعیت ایران زمان ورود آوارگان لهستانی
ورود سربازان اشغالگر متفقین به ایران با وقوع چند سال خشکسالی در جنوب کشور همزمان شده بود، اما با اشغال ایران و غارت منابع و غلات ایرانیان به بهانه تأمین غذای سربازان انگلیس، امریکا و شوروی از سوی متفقین، وضعیت کشورمان به مرز بحران رسید و عملاً قحطی ایجاد شد. در چنین شرایطی و در بهار ۱۹۴۲. م (۱۳۲۱. ش) درحالیکه ایران گرفتار قحطی بود، آوارگان لهستانی نیز از روسیه به شمال ایران وارد شدند. در جریان سرازیر شدن آوارگان که تا تابستان ۱۹۴۳. م (۱۳۲۲. ش) ادامه داشت، دستکم ۱۵۰ هزار نظامی و غیرنظامی وارد ایران شدند. این درحالی بود که متفقین از وضعیت بیماریهای همهگیر آوارگان لهستانی مطلع بودند و از سوی دیگر از وضعیت وخیم قحطی در ایران، کمبود شدید غلات، نان و گرسنگی مردم ایران نیز کاملاً باخبر بودند. چنانچه در گزارشی که توسط نماینده صلیب سرخ امریکا خطاب به وزارت امورخارجه امریکا نوشته است، چنین میخوانیم: «مسئله سیر کردن شکم [مردم]تهران، فراتر از توان صلیب سرخ است و کسی هم چنین توقعی از ما ندارد... فردا و چند روز آینده در تهران، از آرد خبری نیست. آقای شریدان اعلامیهای را که قرار است امشب از رادیو خوانده شود تا مردم را آرام کند، به ما نشان داد، زیرا اوضاع خطرناک است. امروز جمعه و تعطیل بود، اما جلسات مهمی در وزارت خواربار [ایران]برگزار شد و ژاندارمها از آنجا محافظت کردند. همه جا ژاندارمها گشت میزنند. در چند روز اخیر، تعدادی در ازدحام جمعیت مقابل نانواییها از پا افتادهاند و خفه شدهاند....» (۴)، اما قطعاً قوای استعمارگر متفقین، برای رسیدن به اهداف خود، اهمیتی به وضعیت بغرنج ایرانیان نمیدادند و از شیوع بیماریهای واگیردار لهستانی در میان مردم ما نیز نگران نبودند.
ایرانیان همیشه مهربان حتی در شرایط بسیار سخت
به رغم وضعیت قحطی، خشکسالی، اشغال کشور و شیوع بیماریهای همه گیر در ایران، مردمان کشورمان با روی باز پذیرای میهمانان ناخوانده لهستانی شدند. آوارگان لهستانی که به ایران وارد میشدند، در شهرهای مختلف استانهای خراسان، گیلان، تهران، قزوین و اصفهان اسکان داده شدند. گرچه متأسفانه تعدادی از آنها در همان ابتدای ورود به ایران به علت ابتلا به بیماری فوت کردند، اما بخش زیادی از آنها به ویژه کودکان و زنانشان تا سه سال بعد از آن در ایران ماندند. مردم در شهرهای مختلف به استقبال لهستانیها میرفتند و با هر آنچه داشتند، از آنها پذیرایی میکردند. (۵) میهمان نوازی ایرانیان از مردم رنج دیده لهستانی با وجود شرایط سخت خود، مسئلهای بود که حتی متفقین هم به آن معترف بودند. چنانچه بی. دی مک دونالد (کارمند سفارت امریکا)، در تلگرامی به وزارت امورخارجه امریکا در اینباره مینویسد: «به همان دلایل که ترکها نمیخواهند آلوده جنگ شوند، ایرانیان نیز از جنگ بیزارند. آنها احساس میکنند که جنگ جلوی پیشرفت شان را گرفته است، اما ایران از ترکیه ضعیفتر است و در برابر اشغال روسیه و بریتانیا تسلیم شده است. نماینده میدانی ما که چندی پیش به ازمیر و چشمه ترکیه رفته و رفتار ترکها با سیل آوارگان یونانی از جزایر اطراف را مشاهده کرده بود، از رفتار ایرانیان تمجید کرده است. جنوب ایران به خشکسالی دچار شده و کمبود ارزاق، روز به روز تشدید میشود. در هیچ جای ایران، دارو به اندازه کافی موجود نیست....» (۶)
خاطرات خوش لهستانیها از ایران
آوارگان لهستانی از آن همه مهربانی و عطوفت ایرانیان شگفت زده میشدند به طوری که تا دهها سال بعد، همچنان در خاطراتشان از آنها یاد کرده و همچنان میکنند. آنها این میهمان نوازی و رفتار شایسته را از سوی عموم مردم ایران مشاهده میکردند، چه مردمانی که تمکن مالی داشتند و چه آنها که در فقر و تنگدستی بودند. چنانچه یکی از کودکان لهستانی مهاجر به نام الکساندرا یارموتسکا - که مدت سه سال و نیم را در ایران زندگی کرده است- در مورد مرد صاحبخانه محل اقامتشان در اصفهان میگوید: «در مدت اقامتمان در اصفهان که بیش از سه سال طول کشید، بچهها و کارکنان در بخش تابستانی کاخ شاهزاده صارم الدوله ساکن شدند. دور تا دور این کاخ با یک باغ زیبا احاطه شده بود. شاهزاده آدمی متشخص و فرهیخته بود و به چندین زبان صحبت میکرد و برای همین ارتباط برقرار کردن با او کار آسانی بود. او میزبانی سخاوتمند و بخشنده بود و به کارکنان مدرسه در اداره پرورشگاه اختیار و آزادی عمل داده بود....»
همچنین یکی دیگر از کودکان لهستانی مهاجر به ایران به نام همپل که در خانه شماره ۵ اصفهان زندگی میکرده، درباره یک ایرانی فقیر، اما میهمان نواز چنین مینویسد: «نگهبان خانه شماره ۵ یک آقای ایرانی بود با قدی بلند و لاغراندام. نامش یعقوب بود. او همیشه در راهرو میخوابید و صبحها خیلی زودتر از ما از خواب بیدار میشد و درِ ساختمان را که روبهروی باغ بود، باز میکرد. کف راهروها را ضدعفونی میکرد. از چاه آب میآورد و تمام حیاط را آب پاشی میکرد.
یکی دیگر از وظایف یعقوب این بود که تمام سوراخ و سنبهها را بگردد و هرچه عقرب است، بگیرد تا ما نیش نخوریم... او همیشه آدم سرزندهای بود و به هرکسی که مایل بود فارسی یاد بگیرد، چند کلمهای یاد میداد. هر وقت یکی از ما درخواستی از او داشت، او همیشه آماده کمک کردن بود... او کارهای زیادی انجام میداد. خانواده پرجمعیتی داشت و میگفت که بسیار تنگدست است.» (۷)
صهیونیستهای لهستانی و دزدی طلا!
البته دیگر لهستانیهای آواره نیز عموماً مراتب قدردانی خود را از میهمان نوازی ایرانیان ابراز میداشتند و همین مسئله هم موجب همزیستی مسالمت آمیز ایرانیان و لهستانیها میشد، اما تنها در یک دسته خاص از لهستانیها با ایرانیان همراهی و همدلی اتفاق نیفتاد و آن هم به صهیونیستهای لهستانی مربوط میشد. حدود ۵ تا ۷ درصد از جمعیت مهاجران لهستانی به ایران را یهودیان این کشور تشکیل میدادند. بقیه مهاجران، مسیحی و از شاخههای مختلف کاتولیک، ارتدکس و اندکی هم پروتستان بودند، اما جالب است که عمده یهودیان لهستانی به ایران، «صهیونیستهای به تمام معنی» بودند. شعار آنها «هجوم به طرف فلسطین» بود و حتی بنا بر اسناد با یهودیان ایران که رویکردی دینی به یهودیت داشتند و صهیونیست نبودند، اختلاف پیدا کردند! از نکات عجیب و کمتر گفته شده حضور این صهیونیستهای لهستانی در ایران، نگاه منفیشان به مسلمانان ایرانی بود. این افراد که هدف اصلی شان رفتن به کشور فلسطین و تشکیل دولت یهود در آن بود، گرچه مانند سایر مهاجران لهستانی مورد استقبال و مهربانی ایرانیان قرار گرفته بودند، اما مثل بقیه لهستانیها با مردم ایران صداقت نداشتند.
از آنجا که صهیونیستها خود را قوم برتر جهان میدانند و بقیه افراد بشر را «بهائم» و در خدمت خود! صهیونیستهای لهستانی هم دزدی از اموال ایرانیان را مجاز میپنداشتند! یکی از موارد اقدامات مجرمانه آنان در ایران، سرقت از جواهرفروشی پورمظفریان در تهران بود. این سرقت در دی ۱۳۲۱. ش اتفاق افتاد و در آن طلا و جواهراتی به قیمت ۲۰۰ هزار تومانِ آن روز، از سوی دو مرد و یک زن صهیونیست لهستانی دزدیده شد! این صهیونیستهای دزد، چند روز بعد از حادثه توسط شهربانی توقیف شدند، اما با زدوبند و فشار سفارت فخیمه انگلیس! آزاد شده و فقط بخش کمی از طلاها از آنها بازپس گرفته شد و بقیه طلاها به وسیله «آناسیتی توسکا»، یعنی همان زن صهیونیست لهستانی از ایران خارج و به فلسطین اشغالی (که در آن زمان مستعمره و در اشغال سربازان انگلیسی بود) برده شد. البته به رغم پیگیریهای بسیار از سوی دولت ایران، دولت اشغالگر انگلیس در فلسطین، حاضر به استرداد دزد و طلاها نشد! (۸)
کلام آخر
طبق قرار دولت ایران با متفقین قرار بود لهستانیها بعد از سه سال از ایران خارج شوند، اما جالب است که لهستانیها نمیخواستند ایران را ترک کنند و به کشورهایی مثل هندوستان، استرالیا یا کشورهای آفریقایی فرستاده شوند. چنانچه در تلگرام مورخ ۱۱ ژوئن ۱۹۴۳. م، از طرف نماینده صلیب سرخ امریکا در تهران به وزارت امورخارجه امریکا آمده است: «اخیراً هزار آواره لهستانی با قطار، تهران را به مقصد اهواز و خرمشهر ترک کردند تا از آنجا به کنیا در شرق آفریقا منتقل شوند... معلوم شد گردآوری داوطلب به تعداد کافی برای تکمیل گروهی که مقرر بود حرکت داده شوند، ابتدا با مشکلاتی مواجه بوده است. سفارت اطلاع داده که بعضی از آوارگان داوطلب انتقال در آخرین دقایق نظرشان را تغییر داده و خواستار باقی ماندن در ایران شدند. بعضی هم که سوار قطار بودند در ایستگاههای بین راه تا اهواز، قصد ترک قطار را داشتند....» (۹)
به دلیل تداوم وضعیت قحطی و بحرانهای غذایی و دارویی که متفقین در ایران ایجاد کرده بودند، شرایط باقی ماندن لهستانیها در ایران فراهم نبود و باید کشورمان را ترک میکردند، اما با خروج آخرین گروه لهستانیهای آواره از ایران در سال ۱۳۲۴. ش، خاطره میهمان نوازی ایرانیها در شرایط بسیار سخت از آنها در تاریخ ایران و لهستان باقی ماند و همچنان روایت میشود.
منابع:
۱- حکیمی، محمود، «نگاهی به تاریخ معاصر جهان»، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم ۱۳۸۵. ش، ص ۳۱۵ تا ۳۱۸،
۲- انوری، امیرهوشنگ، «خلیج فارس در نیمه نخست قرن بیستم»، نشر خانه تاریخ و تصویر ابریشمی، چاپ اول ۱۳۹۰. ش، صفحات ۳۳۳ تا ۳۴۰،
۳- کریمی، سیدعلی، «از زمهریر سیبری تا بهشت سبز ایران» - بررسی مهاجرت لهستانیها به ایران-، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اول ۱۳۹۴. ش، صفحات ۳۴ و ۳۵، ۴۶ و ۴۷ و ۵۱،
۴- محمدقلی، مجد، «پل پیروزی، سرزمین قحطی» - ایران در جنگ جهانی دوم-، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول ۱۳۹۵. ش، ص ۲۳۸، ۲۴۰ و ۲۶۴،
۵- کریمی، ص ۶۱، ۷۲ تا ۷۹،
۶- مجد، ص ۲۴۶،
۷- واشچوک- لویتسکا، دانوتا- یادویگا، «اصفهان، شهر کودکان لهستانی»، ترجمه هانیه مهرمطلق، انتشارات نگارستان اندیشه، چاپ اول ۱۴۰۱. ش، ص ۶۱ و ۸۲،
۸- کریمی، صفحات ۸۴ و ۸۵ و ۹۰ تا ۹۳،
۹- مجد، ص ۲۵۴